روزهای هفت ماهگی عسلک
امروز دخترمون وارد هشتمین ماه زندگیش شد. هفت ماه پیش چنین روزی یه کوچولوی نازنین رو خدا گذاشت تو بغلم. خدایا شکرت به خاطر وجود این فرشته کوچولوی دوست داشتنی. دخملک اواسط هفت ماهگی بعد از چند روز تلاش حالت چهار دست و پا واستاد. وقتی این حالت رو می گیره خودش رو تاب میده و عقب عقب میره. فک میکنم کلا سینه خیز رفتن رو بی خیال شد. وقتی مسافرت پیش مامانی و باباجی بود یک هو دخترمون شروع کرد به گفتن کلماتی مثل بَ بَ. دَ دَ. اَ دَ. اَ بَ. مَ مَ. این تغییر خیلی برام هیجان انگیز بود. کلی دخترمون شیرین تر و خوردنی تر شد با این حرف زدنش و حسابی دل ما رو میبره. اواخر ماه هفتم، وقتی مامان بزرگی و بابا بزرگی اینجا پیشمون بودن عزیزک بدون کمک نشست و کم کم ...
نویسنده :
مامان
12:49